اين روز، پر آوازه ترين روزهاى سال و خاطره آميزترين تاريخ بشرى است .
دراين روز بزرگ،پاى مردى ، فداكارى و سربلندى گروه اندكى از انسان هاى
به خدا پيوسته و در برابر ده ها هزار مردان جنگى و جنايت پيشه به نمايش
درآمد. اين روز، روز فداكارى امام حسين (عليه السلام) و ياران باوفاى وى
مى باشد و تا ابد به آنان تعلق خواهد داشت . در اين روز،حوادث و
رویدادهای مهمى در سرزمين كربلا به وقوع پيوست كه براى هميشه در
تاريخ انسان ها ثبت و درج خواهد ماند.در اين جا به طور گذرا به اهم
رويدادهاى روز عاشورا مى پردازيم:
الف - قبل از شهادت امام حسين عليهالسلام:
1 - تنظيم سپاه:
امام حسين (عليه السلام) پس از نماز صبح ، سپاه خويش را كه متشكل
از 32 تن سواره و 40 تن پياده بودند، به سه دسته تقسيم كرد. دسته اول
را در بخش ميمنه ، دسته دوم را در بخش ميسره و دسته اى را ميان آن
دو قرار داد. فرماندهى بخش ميمنه را به ((زهير بن قين )) و فرماندهى
بخش ميسره را به ((حبيب بن مظاهر))واگذار كرد و خود در وسط دو سپاه
مستقر شد و بيرق سپاه را به برادرش عباس بن على(عليه السلام)معروف
به قمر بنى هاشم سپرد و خيمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد
نيز سپاهيان جنايت پيشه خود را به چند گروه تقسيم كرد. وى ، فرماندهى
بخش ميمنه را به عمر بن حجاج،فرماندهى بخش ميسره را به شمر بن ذى
الجوشن ، فرماندهى سواره نظام را به عروه بن قيس و فرماندهى پياده
نظام را به شبث بن ربعى واگذار كرد. وى بيرق ، ننگين سپاه خود را به
غلامش ((دريد)) سپرد. دو سپاه در برابر يك ديگر صف آرايى كرده و براى
آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى كردند.
2 - اندرزهاى پيش از نبرد
امام حسين (عليه السلام) براى پيش گيرى از نبرد و خون ريزى نيروهاى
دو طرف،تلاش زيادى به عمل آورد و از هر راه ممكن مى خواست از كشتار
مسلمانان جلوگيرى نمايد و خون كسى بر زمين نريزد. ولى دشمن كه
مغرور از كثرت سپاه خود و قلت ياران امام(عليه السلام)بود،به هيچ
صراطی مستقيم نبود و به هيچ پيشنهادى پاسخ مثبت و كار ساز
نمی داندو خواهان تعيين تكليف از راه نبرد و خون ريزى بود. امام حسين
(عليه السلام) در روز عاشورا، برخى از ياران خود را به نزد سپاه دشمن
فرستاد تا با آنان گفت و گو كرده و با بيان حقايق و واقعيت ها، آنان را از
شرارت و جنايت منصرف كنند. آن حضرت ، خود نيز بارها براى اندرز سپاه
كفر پيشه دشمن ، پا پيش نهاد و با بيان خطبه هايى روشن گر، آنان را به
حفظ آرامش و عدم خون ريزى دعوت كرد و از جنگ و مبارزه بازداشت . (1)
ولى جز تعدادى اندك كه از خواب غفلت بيدار شده و حقيقت را دريافتند و
به سپاه آن حضرت پيوستند، بقيه آنان در ضلالت و گمراهى خويش باقى
مانده و بر آغاز جنگ اصرار مى كردند.
3 - پشيمانى حر بن يزيد
حر بن يزيد تميمى كه از فرماندهان جنگاور و دلير عمر بن سعد بود و همو
بود كه در وهله نخست ، راه را برامام حسين (عليه السلام)بست و او را به
اجبار و اكراه به كربلا رهسپار گردانيد گردانيد: وقتى بزرگوارى امام حسين
(عليه السلام) و حقيقت خواهى وى را ملاحظه كرد و از سوى ديگر شاهد
نيت هاى پليد عمر بن سعد و لشكريان عبيدالله بن زياد و جنايت ها و ستم
كارى هاى آنان بود،از خواب غفلت و دنياطلبى بيدار شد و در خود احساس
نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد. به طورى
كه يكباره سپاه كفر پيشه عمر بن سعد را ترك و به سوى خيمه گاه
امام حسين(عليه السلام) رهسپار شد. حر به نزد امام حسين
(عليه السلام) رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخشش نمود و از
كردار و رفتارهاى پيشين خود اظهار پشيمانى كرد. امام حسين
(عليه السلام) با مهربانى تمام حر بن يزيد را پذيرفت و از وى استقبال كرد
و با رفتار خود موجب تقويت ايمان حر گرديد.حر براى روشن گرى سپاه
دشمن به سوى آنان برگشت و با معرفى خود و چگونگى هدايت يافتنش ،
آنان را به راه خير و سعادت و پيوستن به سپاه حقيقت جوى امام حسين
(عليه السلام) دعوت كرد. (2) دشمنان كه از ملحق شدن حر به
امام حسين (عليه السلام) بسيار نگران و ملتهب شده بودند، وى را
سنگباران و تير باران كرده و از نزديك شدنش به نيروهاى خود بازداشتند.
حر به ناچار به سوى خيمه گاه امام حسين (عليه السلام) برگشت .
پيوستن حر به سپاه امام حسين (عليه السلام) و سخنرانى وى براى سپاه
عمر بن سعد در دفاع از امام حسين (عليه السلام) ، براى عمر بن سعد و
ديگر جنگ افروزان دشمن بسيار گران و نگران كننده بود و تاثير زيادى در
نيروهاى دشمن به وجود آورد.
4 - هجوم سراسرى
سپاه دشمن كه از پيوستن حر و چند نفر ديگر به سپاه امام حسين
(عليه السلام) احساس خطر و ريزش نيرو كرده و ادامه اين وضعيت را به
زيان خود مى ديد،فرمان حمله را صادر كرد. عمر بن سعد با رها كردن تيرى
به سوى سپاهيان امام حسين(عليه السلام)جنگ را به طور رسمى آغاز و
سپاهيان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغيب و تشويق كرد.در اندك
مدتى دو سپاه به يكديگر نزديك شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبرد
پرداختند. در اين نبرد، شگفتى تاريخ به وقوع پيوست و معادلات نظامى در
هم ريخت،و آن ،دفاع يك سپاه كمتر از صد نفر كه برخى از آنان را نوجوانان
و يا كهن سالان و سالخوردگان تشكيل مى دادند، در برابر يك سپاه چند
ده هزار نفرى بود. اين سپاه اندك ، با دلاورى و دليرى تمام از حيثيت و
موجوديت خويش و اعتقادات و اصول مذهبى و سياسى خود دفاع و
پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند. هر يك از ياران امام حسين
(عليه السلام) با ده ها تن از نيروهاى دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن
پرداخت ولى هيچ گونه سستى و ترديدى در وى ملاحظه نمى شد و اين
روحيه بالاى رزمى اعتقادى براى دشمن ، سنگين و كمر شكن بود. ياران
امام حسين (عليه السلام)با سرافرازى ، به شرف شهادت نايل شده و يا
با ادامه دلاورى ، دشمن را مستاصل و زمين گير نمودند.تصور دشمن در
آغاز بر اين بود كه سپاه كم عده امام حسين (عليه السلام) در لحظات
نخستين هجوم سراسرى،نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله
كربلا به راحتى پايان مى پذيرد، ولى پس از درگير شدن با آنان ، تازه
فهميدند كه با كوهى استوار از ايمان و عقيده روبرو شدند و از ميان بردن
آنان ، كار آسانى نيست .ياران امام حسين (عليه السلام) از بامداد تا عصر
عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرين قطره هاى خون خود از قيام
امام حسين (عليه السلام) پاسدارى كردند.محدث قمى از محمد بن ابى
طالب موسوى روايت كرده است: كه در اين نبرد، پنجاه تن از ياران
امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيدند.(3)
5 - نبرد انفرادى
دشمن كه از نبرد سراسرى و تهاجمى ، نتيجه اى نگرفته بود، به تدريج به
سوى نبرد انفرادى روى آورد. زيرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگى براى
نبرد با امام حسين(عليه السلام) آمده بودند،ولى در ميان آنان مردان زيادى
بودند كه جنگ با فرزند زاده رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را روا نداشته
و به اكراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته و بودند. بدين جهت در
كار نبرد عمومى و هجوم سراسرى تعلل مى ورزيدند وعمر بن سعد را در
رسيدن به مقاصد پليدش ناكام گذاشته بودند.گفتنى است كه روى كرد به
نبرد انفرادى ، براى سپاه كم تعداد امام حسين(عليه السلام)نيز خوش آيند
و پسنديده تر بود. زيرا در اين صورت هر يك از ياران امام (عليه السلام)
مى توانست با چندين نفر از سپاه بى انگيزه دشمن نبرد كند و دشمن را
در موضع انفعالى قرار دهد. همين امر باعث طولانى تر شدن مبارزات
گردید.ياران امام حسين (عليه السلام) يكى از ديگرى با انگيزه ايمان و
اعتقاد، از آن حضرت اجازه رزم گرفته و وارد صحنه مى شدند و سرانجام
شرافتمندانه جام شهادت را سر مى كشيدند. تعدادى از ياران امام
(عليه السلام) تا پيش از ظهر عاشورا به همين نحو به شهادت رسيدند.
6 - نماز ظهر عاشورا
به هنگام ظهر، يكى از ياران امام (عليه السلام) به نام ابوثمامه صيداوى ،
آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر كرد. امام حسين (عليه السلام) كه به
نماز اهميت ويژه اى مى داد، دستور داد كه جنگ را متوقف كرده و همگى
به نماز پردازند.پيشنهاد امام حسين (عليه السلام) مورد موافقت دشمن
قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد خود ادامه مى دادند. امام حسين به
ناچار،يكطرفه جنگ را متوقف كرد و با ياران اندك خود نماز ظهر را به صور
نماز خوف (نماز ويژه زمان جنگ ) به جاى آورد. ياران آن حضرت دو دسته
شده ، دسته اى به نماز امام (عليه السلام) اقتدا كرده و دسته اى دفاع
مى نمودند. اما دشمنان هيچ گونه ترحمى به امام (عليه السلام) و نماز
گزاران نكرده و با رها كردن تير، آنان را هدف قرار مى دادند. برخى از
مدافعان امام حسين (عليه السلام) ، دشمن را از اطراف نماز گزاران
پراكنده كرده و برخى ديگر خود را سپر تيرها قرار داده و مانع رسيدن
آنها به وجود امام حسين (عليه السلام) مى شدند. سعيد بن عبدالله
حنفى ، از جمله آنانى بود كه خود را سپر امام (عليه السلام) قرار داد.وى
هر تيرى كه به جانب امام حسين (عليه السلام) مى آمد، خود را سپر آن
مى كرد و آن قدر در اين راه ايستادگى كرد تا نماز امام (عليه السلام) به
پايان رسيد. در آن هنگام به زمين افتاد و به شرف شهادت نايل آمد. علاوه
بر زخم شمشير و نيزه ، از بدن اين شهيد دلاور، تعداد سيزده چوبه تير
يافتند.(4)
7 - شهادت ساير ياران
پس از نماز، ياران امام حسين (عليه السلام) روحيه رزمى تازه اى يافته و
به سوى دشمن هجوم آوردند. تمام ياران امام (عليه السلام)، از جمله
جوانان برومند بنى هاشم و فرزندان ، برادران ، برادرزادگان ،خواهر زادگان
و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع پرداخته و به شهادت رسيدند.نبرد
دلاور مردانى چون زهير بن قين ، نافع بن هلال ، مسلم بن عوسجه ،
حبيب بن مظاهر، حر بن يزيد و برير بن خضير از ميان ياران امام حسين
(عليه السلام) و شيرمردانى چون على اكبر (عليه السلام) ،
عباس بن على (عليه السلام) ، قاسم بن حسن (عليه السلام) و
عبدالله بن مسلم (عليه السلام) از جوانان بنى هاشم به ياد ماندنى و
فراموش نشدنى است .نبرد هر يك از آنان ، لرزه اى در اركان سپاه كفر به
وجود آورد و شهادت آنان تاثير شكننده اى در وجود مبارك امام حسين
(عليه السلام) پديد آورد.به طورى كه آن حضرت هنگامى كه تنها شد و يك
تنه با دشمن نبرد مى كرد، به ياد ياران شهيد خود مى افتاد و گاهى به
سوى آنان نظرى مى افكند و آنان را يارى مى طلبيد و مى فرمود:
اى عباس ، اى على اكبر، اى قاسم ، اى زهير، اى حر كجاييد؟
8 - مبارزه و شهادت امام حسين (عليه السلام)
امام حسين (عليه السلام) پس از آن كه همه ياران خود را از دست داد،
بانوان عصمت پناه را در خيمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و
به صبر و شكيبايى سفارش نمود و با قلبى شكسته از آنان خداحافظى
كرد.آن حضرت ، فرزندش امام زين العابدين (عليه السلام) را كه در بيمارى
سختى به سر مى برد، جانشين خويش قرار داد و با او نيز وداع كرد و
آماده نبرد با دشمن گرديد. امام حسين (عليه السلام) به تنهايى ،ساعاتى
چند با دشمن مبارزه كرد و به هر طرف حمله مى كرد گروهى را به هلاكت
مى رسانيد.هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خيمه ها
بر مى گشت و با حضور خود،كودكان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار
ديگر با آنان خداحافظى مى كرد. شايد مقصود آن حضرت از تردد ميان
خيمه و ميدان نبرد، براى آمادگى بيشتر بازماندگانش براى پذيرش شهادت
آن حضرت بود.
در يكى از خداحافظى ها، فرزند شيرخوار خود را جهت سيراب كردنش به
سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براى فرزند شيرخوار خود كرد، ولى
سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نكرد و با هدف
تير قرار دادنش ، وى را در آغوش پدر غرقه به خون كرد.امام حسين
(عليه السلام) بدن غرقه به خون على اصغر (عليه السلام) را به خيمه
برگرداند و بار ديگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت ، زخم هاى فراوانى را در
ميدان مبارزه متحمل شد، تا آن كه بر اثر كثرت جراحات به زمين افتاد.در آن
حال نيز دشمنان رهايش نكرده و با ابزارهاى گوناگون ، از جمله تير، نيزه ،
شمشير و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند.سرانجام ، آن حضرت تاب و
توان از كف داد و بر خاك گرم كربلا بر زمين افتاد و آماده مهمانى خدا گرديد.
شمر بن ذى الجوشن،با قساوت تمام به سوى بدن خونين آن حضرت رفت،
در حالى كه رمقى در بدن شريفش بود، سر مباركش را از قفا جدا كرد و
سر بريده را به خولى اصبحى تحويل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل كند.
ب - پس از شهادت امام حسين (عليه السلام):
دشمنان اهل بيت پس از شهادت جان سوز امام حسين (عليه السلام) و
يارانش ، دست از جنايات خويش برنداشتند، بلكه در اين روز غم آلود
جنايت هاى ديگرى مرتكب شدند كه به اختصار بيان مى كنيم:
1 - غارت خيمه ها
سپاه عمر بن سعد، به ويژه دسته نابكار شمر،پس از شهادت امام حسين
(عليه السلام) به خيمه هاى آن حضرت يورش برده و خيمه ها را غارت
كردند و چهارپايان ، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراكى ها را به
يغما بردند. آنان ،حتى حريم اهل بيت(عليهم السلام)را مراعات نكردند و زيور
و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، به طورى كه زنان اهل بيت
(عليهم السلام)به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنايت كارى شمر
و گروه نابكارش شكايت كردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد كه از
غارت خيمه ها دست بردارند.( 5) از حميد بن مسلم روايت شد: به اتفاق
شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پيادگان ، از خيمه ها گذشتيم تا به
على بن الحسين (عليه السلام) رسيديم كه از شدت بيمارى از هوش رفته
بود. همراهان شمر گفتند: كه اين بيمار را هم بكشيم ؟من گفتم :
سبحان الله چه بى رحم مردميد شما.آيا اين كودك ناتوان را هم میخواهيد
بكشيد؟ همين بيمارى كه بر او عارض شده ، او را كافى است . به هر
طريقى بود آنان را از كشتن على بن الحسين (عليه السلام) بازداشتم ،
ولى آن بى رحم ها پوستى را كه آن حضرت بر آن خفته بود بكشيدند و به
يغما بردند.(6)
2 - آتش زدن خيمه ها
دشمنان پس از غارت خيمه ها و به يغما بردن دارايى ها و اشياى موجود
بازماندگان ، خيمه ها را به آتش كشيدند. در اين هنگام ، كودكان و زنان
بى سرپرست ، از خيمه ها بيرون آمده و به بيابان هاى اطراف گريختند.
راوى گفت : پس از غارت خيمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مكرمات با
سر و پاى برهنه در حالى كه لباس هاى ايشان را ربوده بودند، از خيمه ها
بيرون ريختند و صدا به شيون و گريه بلند نمودند و در حال خوارى به
اسیری رفتند.( 7)
3 - تاختن اسب بر پيكر شهيدان
عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه كسانى آمادگى تاختن اسب
بركشتگان را دارند؟ده نفر از آنان اعلام آمادگى كردند كه از آن جمله بودند:
اسحاق بن حياة حضرمى ، احبش بن مرثد و اسيد بن مالك .اين عده پس
از نعل بندى اسبان خويش بر پيكر شهيدان كربلا،از جمله
اباعبدالله الحسين (عليه السلام) اسب تاختند و پيكرهاى پر از جراحت و
بى سر شهيدان را در هم شكستند.(8) اين گروه نابكار وقتى برگشتند،
در نزد عبيدالله بن زياد براى گرفتن جايزه خيانت و جنايت خويش ، از كار
خود چنين تعريف كردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بكل يعبوب شديد
الاسر؛ ما كسانيم كه بر بدن حسين و يارانش اسب رانديم به حدى كه
استخوانهاى سينه آنان را در زير سم ستوران چون آرد نرم كرديم !
عبيدالله بن زياد، اعتنايى به آن ها نكرد و دستور داد كه جايزه اندكى به
آنها بدهند. اين عده پس از قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى (در سال 66
ه .ق در كوفه به سزاى اعمالشان رسيدند. به دستور مختار دست و پاى
آنان را با ميخ هاى آهنين بر زمين كوبيدند و بر بدنشان آن قدر اسب
دوانيدند كه پيش از هلاكت شدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا
شد.(9)
4 - ارسال سر مقدس امام حسين (عليه السلام) به كوفه
عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بيش تر و اعلام وفادارى
به عبيدالله بن زياد و خاندان بنى اميه ، دستور داد سر بريده امام حسين
(عليه السلام) را با شتاب به كوفه ببرند و عبيدالله بن زياد را از پايان يافتن
غائله كربلا با خبر گردانند.
ماموريت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسين (عليه السلام) با خولى
بن يزيد اصبحى و حميد بن مسلم بود. آنان شب به كوفه رسيدند. در آن
هنگام دارالاماره نيز بسته بود. به همين جهت شب را در خانه خويش
گذرانده و بامداد روز يازدهم سر مقدس امام حسين (عليه السلام) را نزد
عبيد الله بردند.
سرهاى ديگر شهيدان را پس از بريدن و شست و شو دادن ، ميان
سركردگان جنايت كار تقسيم كردند تا نزد عبيدالله برده و پاداش بگيرند و
بدين وسيله به وى نزديك شوند.(10)
آن گونه را به خاک منه معجرم که هست
حیف از سر تو نیست بیفتد سرم که هست
گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر
تا سر نهی به زانوی او مادرم که هست
پس آن همه فرشتۀ سایه فروش کو؟
یادم نبود غصه نخور چادرم که هست
تو دخترم نگو که دگر دختر منند
این خیل پا برهنه به دور و برم که هست
دارم سپاه بهر تو می آورم حسین
گیرم تو بی سپاه شدی لشکرم که هست
گفتم به دست خویش طلای مرا ببر
گفتی طلا برای تو انگشترم که هست
پي نوشت :
1- لهوف سيد طاووس ، ص 114.
2- الارشاد، ص 451.
3- منتهى الامال ، ج 1، ص 349.
4- همان ، ص 362.
5- الارشاد، ص 468.
6- منتهى الامال ، ج 1، ص 399.
7- لهوف سيد بن طاووس ، ص 150.
8- الارشاد، ص 469 و معالم المدرستين ، ج 3، ص 169.
9- ماهيت قيام مختار، ص 456.
10- نك : الارشاد، ص 470 ؛ معالم المدرستين ، ج 3، ص 173
و منتهى الامال ، ج 1، ص 401.
منبع: کتاب روز شمار تاریخ اسلام